یه ترانه قدیمی هست که ما وقتی کوچیک بودیم یاد گرفتیم من و بابا امیر همیشه این ترانه رو براتون میخونیم امشب بابایی دست کلیدهاشو وقتی رفته بود بدمینتون گم کرده همشم تقصیر مامانیه قربونتون برم که بابایی میاد خونه شما رو که میبینه همه ناراحتی و خستگی هاش یادش میره من عاشق این ترانه بودم از بچگی حالا ماجراش و بعدا تعریف میکنم براتون خیلی خوشحالم که شما هم دوستش دارید بابا امیر:تو که ماه بلند آسمونی مامان آزی:منم ستاره میشم دور دور دورت را میگیرم بابا امیر:اگه ستاره بشی دورم را بگیری مامان آزی:منم ابر میشم رو رو رو روت را میگیرم بابا امیر:اگه اب...